روزهای یک ماه زیبا...
هوالجمیل سلام قشنگم .سلام عزیزم دیروز مهمونهای خیلی گل و عزیزی داشتیم .محمد جون هم اومده بود .خیلی خوب بود .امیدوارم بهشون خوش گذشته باشه .آش ترش خورون بود . قلب مامان بعد رفتیم بازار .٤ دست زیردستی و یه تابه چدنی خریدیم و بعد هم خونه مادرجون اینا هم شب تولد سنا گلی بود .یه تولد کوچولو و ساده .تولدت مباک دخمل من سنا گلی و تو سنا گلی واسه خودتون شب هم اومدیم خونه .شما هم طبق معمول با کلی ناز و ادا و اطوار خوابیدی . عزیزترینم روزهای آینده را برایت روشن و پر از موفقیت آرزو می کنم . دوست دارم تا بینهایت .شنبه مادراینا می رن تهران عمو محمدرضا امتحان داره ودوباره منو فکر اینکه شما باید پیش که این هفته رو ب...
نویسنده :
مامان و بابای زیبای کوچک
19:37